loading...
فان2پیک
! ra/\/\in ! بازدید : 375 1391/12/24 نظرات (0)

اس ام اس جدید بی وفایی، پیامک نامردی

جدیدترین اس ام اس های بی وفایی و نامردی

هی تو
من که زاده ی تنهاییم، خدا تو را برای او نگه دارد

من – تو = تو + اون
به همین راحتی !!

برای من همین ” تو ” کافیست، برای تو چند ” او ” ؟!

بی خیالم هم شوی بی خیالت نمیشوم
می توانم جای خالیت را با خیالت پر کنم !!

” تو ” برای ” من ” مهمی …
” او ” برای ” تو ” مهمه …
تکلیف من هم کاملاً مشخّص . . !

در خیالِ دیگری میرفتی
و من چه عاشقانه کاسه ی آب پشتت خالی میکردم …

میدونم یکی از از آن روزهای مبهم دور
وقتی جلوی تلویزیون روی کاناپه لم داده ای
و احتمالا بچه هات از سر و کولت بالا می روند
درست همان لحظه که قرار است احساس خوشبختی کنی،
ناگهان …
“یاد و خاطره ی من به سینه ات چنگ می زند”

روی کارت برایش نوشتم “به امید فردای بهتر” …
دو هفته بعد شنیدم ازدواج کرده؛ تازه فهمیدم آن روز “الف” فردا را یادم رفته بود …

چشمانم را به نابینایی میفروشم تا کسی را که دوست دارم با دیگری نبینم …

این روزها پر طرفدارترین بازی در بین آدمها، بازی با “احساسات” است !

میترسم…
میترسم کسی بویِ تنت را بگیرد،
نغمه دلت را بشنود،
و تو، خو بگیری به ماندنش!
چه احساس ِ خط خطی و مبهمی ست،
این عاشقانه های ِحسودیِ من!

نمیدانم گنجشک ها که شبیه هم هستند،
چه طور همدیگر و میشناسن؟!
و نمیدانم چند نفر شبیه من هستند که تو دیگر مرا نمیشناسی …!

حل شده ام،
مثل یک معما !
راست می گفتی که
خیلی ساده ام …

وقتی دست فشردیم
و قول دادیم …
فقط،دست ِ تو مردانه بود!
و … قول ِ من !!

خوابم را درست تنظیم کرده ام
روی بی تفاوتی های تو
تو روزنامه ات را میخوانی / من در خوابم با دیگری تانگو می رقصم…
از خواب که بیدار شوم بی حسابیم
یک – یک به نفع روزمرگی…

اینجا همه ی برادران قابیلند
با وسوسه های ناتنی فامیلند
از ترس خیانت به رفاقت ای عشق
اینجا همه ی رابطه ها تعطیلند

بوی رفتن می دهی …
عطر تازه ای خریده ای..؟!

تمام معلوم ها و مجهول هایم را
به زحمت کنار هم می چینم
فرمول وار؛
مرتب و بی نقص …
و تو
با یک اشاره
همه چیز را
در هم می ریزی …

فکر می کردم
در قلب تو
محکومم به حبس ابد !!
به یکباره جا خوردم …
وقتی
زندان بان برسرم فریاد زد:
هی..
تو
آزادی!
.
و صدای گامهای غریبهای که به سلول من می آمد

قرعه کشی تمام شد …
تو به اسم دیگری درآمدی …
تقدیر جای خود …
اما لااقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی!

عُمریست در شبِ چشم‌هات
گیر انداخته‌ای دلم را
حالا
پَرَم می‌دهی که برو؟!

خیالت راحت…
شکسته ها نفرین هم بکنند،
گیرا نیست …!
نفرین،
ته ِ دل می خواهد
دلِ شکسته هم که دیگر
سر و ته ندارد …

دیوارهایی که می سازی ..
هر روز و هر روز ..
بیشتر می شوند !!
بنای بی احساس من …
آخر من از کجا …
برای این همه دیوار …
پنجره پیدا کنم.. !!

تو باختی؛ چون کسی را از دست دادی که دوستت داشت …
من بردم؛ چون کسی را از دست دادم که دوستم نداشت …

عِلتسُقوط ناگهانی من از چِشمهایترا…
فَقط باید،
در جَعبۀ سیاه دِل اتجُستجو کرد…

بهار تمام شد‌ و میوه ها
رسیده اند
پَس تو کی می رسی
بی انصاف !

سهم ِ تو از من
هرچه بود؛
سپردی اش به باد !
سهم ِ من از تو
هر چه بود؛
هست؛
به همان طراوت و گرمای ِ آغازین !
عزیز می دارمش
تا آخرین نبض ِ بودن
تا لحظه ی سپردن به خاک … !

ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺯ ﻭ ﺳﺮﻣﺎ ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﺩ
ﺩﺭ ﺟﯿﺒﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﺷﺎﻥ
ﺷﺎﯾﺪ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺗﻪ ﺟﯿﺒﺖ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ

عکست در فال قهوه ام
نامت بر لبم
یادت در جانم
داغت بر تقدیرم
و جسمت کنار دیگریست
عجب حکایتی دارد روزگار

مانده ام اینجا که روزی بیایی
مانده ام تنها، نکند، نیایی
رفته ای آنجا که از من دور باشی
رفته ای که بی من مسرور باشی

دیگر به هوای نازت
هیچ مردی سر به بیابان نمی گذارد !
ساده ای لیلی جان…!؟
اینجا مردها با یک کلیک روزی هزار بار
عاشق می شوند…!!

من زانوهایم را به آغوش کشیده بودم
وقتی تو برای آغوش دیگری زانو زده بودی…

برگ پاییزی
راهی ندارد جز سُقوط…
وقتی می داند
درخت…
عِشقِ بَرگ تازه ای را در دِل دارد…!

گذشتآن زمان کهنه دیدار
رفتآن دقیقه های پر هیاهو
رفتآن حس دیدار
شکستآن لحظه زیبا
سکوت‌‌،سکوت،سکوتو تو …
چه ساده گذشتی از این همه احساس
و من…
سکوت‌‌،سکوت،سکوت

شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او
شد با شب و گریه رو به رو عاشق او
پایان حکایتم شنیدن دارد…
”من عاشق او بودم و او عاشق او …”

یه روزی من بودم نفسش
ولی بعد شدم عامل تنگی نفسش
رفت سراغ یه نفس تازه !!!

این من هستم که وفادار خواهم ماند
این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند !
این من هستم که آخرش میسوزم
این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم …

گفتم دوستت دارم
نگاهی به من کرد و گفت : چندتا ؟
دستام رو بالا آوردم و تمام انگشتهای دستمو نشونش دادم
اما اون به کف دستام نگاه می کرد که خالی بود…

می خواهی بروی ؟!
پس بی بهانه برو !
بیدار نکن خاطره های خواب آلوده را …
محبت ساختگیت، عشق دروغینت و چشمان پر فریبت،
روزی گرفتارت خواهند ساخت …
فقط بیا در خزان خواسته هایم کمی قدم بزن
دلم برای راه رفتنت تنگ شده است…!

من، در هوای تو نفس می‌کشم
تو، در هوای دیگری
و این‌گونه
فرجامِ جهان را پیش می‌اندازیم!

خیلی حالش خراب بود
از زمین و زمان بریده بود
رفتم تو زندگیش …
خیلی طول نکشید که حالش خوب شد
تشکر کرد و رفت…!!

به “من” چه که بعد از “تو” “او” می آید ؟؟؟
مشکل از قواعد دستوریست !!!

ساده بودم که تورا ساده تصور کردم / بعد لبخند تو با گریه تبسم کردم
آشنا با همه ی پنجره های شهرم / چون تورا پشت همین پنجره ها گم کردم

هیس آرام تر باشید… عشقم در آغوش کسی خوابیده..!

آیینه پرسید: که چرا دیر کرده است ؟
نکند دل دیگری او را اسیر کرده است ؟
خندیدم و گفتم : او فقط اسیر من است
تنها دقایقی چند تاخیر کرده است .
آیینه به سادگیم خندید و گفت :
احساس پاک، تو را زنجیر کرده است
گفتم : از عشق من چنین سخن مگوی
گفت: خوابی ! سالها دیر کرده است
در آیینه به خود نگاه می کنم آه !!!
عشق تو عجیب مرا پیر کرده است
راست گفت آیینه که منتظر نباش،
او برای همیشه دیر کرده است …

فقط اسمی به جا مانده، از آنچه بودم و هستم
دلم چون دفترم خالی، قلم خشکیده در دستم
گره افتاده در کارم، به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن، چه راهی پیش رو دارم
رفیقان یک به یک رفتند، مرا با خود رها کردند،
همه خود درد من بودند، گمان کردم که همدردند …!

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1053
  • کل نظرات : 62
  • افراد آنلاین : 159
  • تعداد اعضا : 8
  • آی پی امروز : 167
  • آی پی دیروز : 54
  • بازدید امروز : 249
  • باردید دیروز : 95
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 627
  • بازدید ماه : 627
  • بازدید سال : 25,628
  • بازدید کلی : 1,718,533